نوجوان دگرباش و استقلال مالی
با سلام و احترام به همهی دوستان خوبم. منو ببخشید ازینکه دو شماره نتونستم توی بحثهایی که قرار بود با هم داشته باشیم شرکت کنم. استقلال از خانواده موضوع مورد بحث این شماره از مجله است و همهی دوستان میتونن نظراتشون رو برای ما ارسال کنند.
وارد فلسفهی تولد انسانها نمیشم اما همین قدر اشاره میکنم که یکسری از اتفاقات دست خود آدم نیست. مثلا متولد شدن توی یه خانوادهی فرهنگی یا سیاسی، یا حتی متولد شدن به صورت یک همجنسگرا یا دگرجنسگرا. اما همهی کسانی که در یک خانواده متولد میشن ویژگی مشترکی دارند از همون ابتدا و اون هم حمایت خانواده است. حمایت خانواده ممکنه برای بعضی از آدمها تا آخر عمرشون باشه و برای بعضیهای دیگه تا آخر سنین نوجوانی.
گرایش و هویت جنسی مسئلهایست که رفتار یک نوجوان دگرباش رو با خانوادهاش تحت تاثیر قرار میده. پدر و مادری که صاحب فرزند میشن در اولین مرحله و در تمام مراحل زندگی فرزندشون به تنها چیزی که نمیپردازن گرایش و هویت جنسی فرزندشونه. متاسفانه این مورد مسئلهای نیست که بشه ازش چشم پوشید و چه خوبه که با تربیت درست، نوجوانها در مسیر زندگی خودشون قرار بگیرن.
میخوام ماجرای یکی از دوستانم رو براتون تعریف کنم که توی سن ۱۸ سالگی در مورد همجنسگرا بودن خودش با خانوادهاش صحبت کرد. پوریا وقتی که اولین بار متوجه گرایش جنسی خودش شده بود ۱۴ سال داشت و بالاخره توی ۱۸ سالگی به مادرش گفت که یک همجنسگراست. مادرش حدود ۴۰ سالاش بود و بیشتر عمرش رو به خانهداری گذرونده بود. پوریا چون با مادرش بیشتر احساس نزدیکی میکرد و چون دنبال یه کسی میگشت که باهاش درد دل کنه با مادرش درین مورد حرف زد. مادرش وقتی که فهمید پوریا همجنسگراست شوکه شد و خیلی زود موضوع را با پدر پوریا مطرح کرد. پدر پوریا هم فکر میکرد این یک ننگ برای آبروی خانوادهست. برای همین تمام حمایتهای مالی خودش از پوریا رو قطع کرد. پوریا حتی چند روز بیرون از خونه خوابید تا عصبانیت پدرش کم بشه. وقتی برگشت خونه دید که اتاقاش رو دادن به خواهرش و وسایلاش رو گذاشتن توی انباری. پدرش گفته بود که باید خیلی زود از خونه بره. هرچند که هدف مادر پوریا کمک به پوریا بود اما پوریا آواره شده بود. امروز پوریا ۲۳ سالهست و ۵ ساله که از خانوادهاش دوره و فقط گاهی تلفنی با خانوادهاش صحبت میکنه. پوریا وقتی که از خانواده جدا شد هیچ پسانداز و پشتوانهی مالی نداشت. از همه بدتر اینکه هیچ کاری هم بلد نبود. پوریا امروز با تجربهای که توی این ۵ سال کسب کرده امرار معاش میکنه ولی ۵ سال از بهترین سالهای نوجوانیاش رو فقط برای کار کردن گذاشت. پوریا روزهای اول با کارگری توی یه کارخونه توی جنوب ایران شروع به کار کرد. حرفی که خودش همیشه به من میگه اینه که ای کاش زمانی که با خانوادهام در مورد گرایشام صحبت میکردم لااقل از نظر مالی مستقل بودم.
خیلی کم پیش میاد که یک دگرباش توی ایران بتونه در سنین نوجوانی مستقل از خانوادهاش باشه. متاسفانه اغلب دگرباشان ایرانی توی نوجوانیشون حرفهای بلد نیستند تا بتونن با اتکاء به تجربهشون کار کنند. به همین دلیل نوجوانان دگرباش بهتره اگر پولی از مادر و پدرشون برای مخارج متفرقه میگیرن پس انداز کنند چون برای مستقلشدن به پول احتیاج دارند. همچنین باید درس خوندن و تجربه کسب کردن رو یکی از اولویتهای خودشون قرار بدن تا بعد از استقلال برای پیدا کردن کار توی دردسر نیافتند. مسئلهی مهم بعدی این که تا زمانی که از توانایی خودشون برای زندگی مستقل به یقین نرسیدند با خانوادهشون در مورد گرایش و هویت جنسی خودشون صحبت نکنند چون هر اتفاقی ممکنه بعد از این اطلاعرسانی بیافته.
توی ایران معمولا اگه کسی بتونه خوب تایپ کنه یا زبان نگلیسیاش خوب باشه یا با یه سری از نرمافزارها و زبانهای برنامهنویسی آشنا باشه، راحت میتونه کار پیدا کنه. پس در کنار همهی کارهایی که روزمره انجام میدیم اگر یک وقت کوچکی هم برای فراگیری این موارد بزاریم، در مواقعی که در شرایط بحرانی هستیم، خیلی میتونه کمکمون کنه.
بعضی وقتا لازمه که خانواده، مثلا مادر یا پدر، در مورد گرایش و هویت جنسیمون بدونن. مثلا زمانی که برای معافیت هموسکشوالی یا ترنسسکشوالی برای سربازی اقدام میکنیم ممکنه طی مراحل عفو، به حضور والدین احتیاج باشه. اینجا وظیفه داریم که سبک سنگین کنیم و مشکلات و حل این مشکلات رو اولویتبندی کنیم تا کمترین ضربه بهمون وارد بشه. همچنین باید تمام مسائلی که ممکنه در این مرحله پیش بیاد رو در نظر بگیریم و برای تکتکشون راه حلی در نظر بگیریم. این جور مواقع راهنمایی گرفتن از بقیه میتونه کمکمون کنه.
حالا ممکنه این سوال مطرح بشه که استقلال از خانواده مگه چه قدر مهمه؟ این مسئله اونقدر مهمه که شیوهی زندگی یک دگرباش رو چه توی نوجوانی چه توی بزرگسالی تغییر میده. در بیشتر اوقات یک دگرباش از خانواده اش مستقل میشه اما هیچ وقت در مورد گرایش و هویتاش با خانوادهاش صحبت نمیکنه. پس مسئله فقط این نیست که خانواده از گرایش یا هویت جنسی ما مطلع میشه یا نمیشه. مسئله اینه که یک نوجوان دگرباش چه جوری میتونه زندگی راحتتری داشته باشه و به استعدادهای درونی خودش رسیدگی کنه، استعدادهایی که به موجب وابستگی به خانواده ممکنه هیچ وقت شکوفا نشن. دوستان عزیزم استقلال از خانواده همیشه به معنی جدا زندگیکردن از اونها نیست. گاهی وقتها امکان جداشدن از خانواده اصلا به وجود نمیآد اما میشه با فعالیتهای متنوع به خانواده خودمون نشون بدیم که دیگه بزرگ شدیم و برای خودمون یک حریم خصوصی داریم و حتی میتونیم گاهی ما خانواده رو حمایت مالی کنیم.
همهی این حرفا رو زدیم که نهایتا به این نکته برسیم که از فرصتهای طلایی توی سنین نوجوانی و جوانی خودمون باید بهترین استفاده رو بکنیم تا زندگی راحتتری داشته باشیم.
این پایان بحث ما در مورد استقلال از خانواده نیست. نظرات و پیشنهادها، حتی خاطرات و مشاهدات خودتونو برای ما ارسال کنید تا بتونیم با استفاده از تجربیات هم، به همدیگر کمک کنیم.
در شمارهی بعد، میخواهیم در مورد نوجوان دگرباش و مسائل جنسی صحبت کنیم، مسائلی که تمام فعالیتهای یک دگرباش رو تحت تاثیر خودش قرار میده. منتظر نظرهای و تجربههای شما در این مورد هم هستیم.
با درود
کاوه اهورایی