۱۳۸۹ بهمن ۱۵, جمعه

چراغ 65 - نوجوان دگرباش و خانواده - کاوه اهورایی


سلام بچه ها! همونطور که قول داده بودم، این سری میخوام براتون از خانواده های دگر باشان و رابطه ی بین یک دگرباش با خانواده اش و همچنین مسائل موجود بین  اونها با هم حرف بزنیم. بچه ها اگه دقت کنید می بینید وقتی یه دختر ازدواج می کنه، مادر دختر تا سال های سال هر غذایی که می پزه و هر بار که سبزی پاک می کنه و هر جور مربایی که درست می کنه و هر جور ترشی ای که می ندازه، یه سهم هم برای دخترش(یا پسر و عروسش) کنار میذاره .
یا مثلا هفته ای یه بار پسر و عروسش یا دختر و دامادش پای یک سفره دور هم برای شام یا ناهار جمع میشن.
میخوام اینو بگم که حمایت خانواده توی حتی ظریف ترین جزئیات زندگی دگر جنس گراها وجود داره، تازه اینا به کنار، حمایت های مالی و خرید خونه و ماشین و برگزاری عروسی و… هم به اونها اضافه کنید.
تازه بعضی از مادر پدر ها قبل از مرگشون اموالشون رو بین فرزندانشون تقسیم می کنند، اگر هم این کارو نکنن بعد از مرگشون یه کمک مالی دیگه هم به بچه هاشون میکنن.
اونوقت ماها چی؟‌ به احتمال زیاد از ارث محروم میشیم تازه ما اصلا انتظار هیچکدوم از این کارها رو نداریم.
اولین و بزرگترین انتظار ما، از نظر حمایتی اینه که خانواده هامون بعد از این که فهمیدن دگرباش هستیم، قبول مون کنن و وقتی که براشون توضیح دادیم که مثلا همجنس گرا هستیم و بهشون دراین زمینه اطلاعات دادیم، باز ما رو همون فرزند خودشون بدونن  یا  با بودنمون با کسی که دوسش داریم مشکل نداشته باشن. این بزرگترین آرزوی ماهاست. این که  خانواده، وقتی فهمیدن که یک دگرباش هستیم، چتر حمایتی شون رو غلاف نکنن.
ما دگرباش ها اکثرا خیلی تنها هستیم و نیاز به یک راهنما داریم که مارو به خودمون معرفی کنه و مسیر درست رو نشون مون بده
بیشتر از اون، نیاز به یک هم صحبت داریم که به مشکلات مون و درد دل مون گوش کنه. یه نوجوان معمولی هر مشکلی که براش پیش بیاد با یکی از اعضای خانواده اش خیلی راحت در میون میذاره، پدر و مادر هم اول از همه بسیج میشن که مشکل بچه شون رو حل کنن.
اما ما باید به کی رو بیاریم؟ پدر و مادری که اگر بفهمن بچه شون یک همجنس گرا یا یک ترنس سکشواله  نظرشون نسبت به فرزندشون عوض میشه و فکر میکنن که بچه شون منحرفه. اکثر اوقات اولین کاری که می کنن اگه فرزندشون تقریبا بین پانزده تا بیست ساله باشه می برنش پیش چندتا روانپزشک و اونا هم هر چی از دستشون بر میاد قرص مینویسن، بچه هم هر روز  منزوی تر و ضعیف تر میشه. اگر هم که یه کم بزرگتر باشه هر روز دعوا و درگیری و طرد شدن و قطع بیشتر حمایت ها پیش میاد.
چی کار باید بکنیم؟ ما دلمون میخواد که به پدر و مادر تکیه کنیم و بهشون بگیم که یک دگرباش هستیم و می تونیم تمام انتظاراتی که از ما دارن برآورده کنیم. چیزی آخه لذت بخش تر از خوشحال کردن پدرو مادر هست؟ وقتی که ببینیم با کاری که انجام میدیم کلی ذوق می کنن، هیچ کس نمیخواد که پدر و مادرشو ناراحت کنه، ما هم از قصد که دگرباش نشدیم که اونها رو برنجونیم و خودمونو کلی به دردسر بندازیم.  باید یه کمی صبر و تحمل مون رو زیاد کنیم و با مسائل واقع بینانه تر رفتار کنیم. نباید تصمیمات احساسی بگیریم چون پدر و مادر همیشه حق رو در درجه ی اول میدن به خودشون، چون خودشون رو بزرگتر می بینن.

بیشتر پدر و مادر ها هم اصلا در مورد گرایش جنسی و هویت جنسی چیزی نمیدونن و فکر میکنن همه ی دنیا مثل خودشون باید باشن. بعضی وقتا که اصلا رومون نمیشه که باهاشون در مورد این جور چیزا صحبت کنیم هرچه قدر هم که فهمیده باشن.
توی این مورد تا زمانی که فرهنگ درستی نسبت به دگرباش ها توی ایران پی ریزی نشده اول از همه باید یادمون باشه که به هیچ عنوان نباید به اعضای خانواده مون بگیم که یک دگرباش هستیم مگر این که اولا بعضی از اعضای خانواده که میخوایم این مسئله رو براشون توضیح بدیم اونقدر آمادگی فکری داشته باشن که با فهمیدن این موضوع توی دردسر نیافتیم اگر هم آمادگیش رو ندارن سعی کنیم به مرور زمان این آمادگی رو در اونها ایجاد کنیم، دوم اینکه به قدر کافی در مورد گرایش و هویت جنسی مون  تحقیق کرده باشیم تا بتونیم به همه ی سوالهایی که براشون پیش میاد جواب بدیم و دیگه هیچ شکی نسبت به خودمون نداشته باشیم یا لا اقل یه سری از منابعی که میتونن ازش اطلاعات کسب کنن در اختیارشون قرار بدیم. اکثر دگرباش ها حتی تا آخر عمر هم خانواده شون متوجه نمیشن که فرزندشون یک دگرباشه.
البته الان هم مثل صد سال پیش نیست که یه چیزی مثل دگرباش بودن رو بشه مخفی نگه داشت، بعضی وقتها لازمه که پدر و مادر این موضوع رو بدونن ولی بهتره سعی کنیم تا وقتی که لازم نیست بهشون چیزی نگیم.
اما خب اگه به اونا نگیم پس از کی باید راهنمایی بگیریم؟ به نظر من باید از طریق کسانی که دگرباش هستند و در زمینه های گرایش های جنسی و هویت های جنسی  فعالیت می کنند کمک بگیریم که توی اینترنت به وفور پیدا میشن که دارن به صورت رایگان اطلاعات خیلی ارزشمندی رو در اختیار عموم قرار میدن.

خب مرحله ی اول تا زمانی بود که ما هنوز با خودمون مشکل داشتیم و نیاز به راهنما داشتیم که گفتم باید چی کار کنیم.
مرحله ی دوم زمانیه که ما دیگه با خودمون و گرایش و هویت مون کنار اومدیم و میخوایم با کسی که دوسش داریم زیر یک سقف زندگی کنیم، یا نه اصلا باهاش فقط در ارتباط باشیم.
توی این مورد  تنها انتظار ما اینه که مادر و پدر به کسی که بهش اعتماد کردیم و میخوایم که باهاش سالهای سال بمونیم به دیده ی احترام نگاه کنن نه به چشم یک همخونه ای که باید بچه شون رو از شرش خلاص کنن.
این جور موقع ها مادر و پدر هر کاری می کنند که بچه شون رو تحت فشار بذارن. بهترین کار اینه که تلاش کنیم زودتر ازین که اونا بفهمن خودمونو تا حدودی مستقل کنیم.
یادمون باشه که گرایش جنسی  فقط یک بُعد از ذات ماست نباید اجازه بدیم که روی همه ی زندگیمون سایه بندازه و استعدادها مون رو کور کنه.
اکثر خانواده هایی هم که ادعا میکنند روشن فکر هستند بعد ازین که به حرفای فرزندشون که دگرباشه گوش میدن میگن:” نکنه  دگرباش نیستی! نکنه اشتباه می کنی! بهتر نیست به فکر درمان باشی؟! آخه چرا تو؟ حتما اشتباه میکنی”
آخه کی پیدا میشه که این همه مشکل رو برای خودش بخره و یک سری چیزهای مهم  مثل نگاه سرافرازانه ی خانواده و یه عالمه شرایط اجتماعی خوب رو از دست بده تا فقط بتونه یه ده دقیقه لذت جنسی ببره؟!
بیایید قبول کنیم که دگرباش بودن هزاران مرتبه قبل از اونکه به  نیاز جنسی ربط داشته باشه، یک نیاز روانی-عاطفیه
متأسفانه خیلی وقت ها می بینم هم احساسان خودم اینو قبول نکردن چه برسه به خانواده و این یعنی فاجعه! فاجعه ای که فقط با آگاهی رسوندن حل میشه.
این هم از خانواده، البته خیلی چیزای دیگه هم هست که باید در موردشون بحث کرد که من مطمئنم شما دوستای گلم بهم کمک میکنید، نه؟ در  شماره ی بعدی قراره که در مورد اینترنت بحث کنیم که بی ربط به خانواده هم نیست و یه جورایی با همه ی مسائل موجود در ارتباطه.
منتظر نظرات تون هستم.
فرزاد عزیز با من تماس گرفتن و نامه ی زیبایی رو با عنوان تلاش برای چی؟ برای ستون نوجوان مجله فرستادن که در ادامه می خونید.

نامه فرزاد با عنوان تلاش برای چی؟ که به ستون نوجوان مجله فرستاده شده. با تشکر از فرزاد

من فکر می کنم به جای این که انرژی مونو بذاریم روی  درمان هموفوب هایی که هر لحظه امکان داره مارو به جرم همجنسگرایی اعدام، سنگسار، شکنجه و زندانی کنند ، بهتره به همجنسگرایانی که تازه با خودشون کنار اومدن یا دارن کنار میان بپردازیم و این انرژی رو صرف حل مشکلات همجنسگراها بکنیم.
چون:
۱/ هر چه قدر هم که برای یه هوموفوب توضیح بدی، باز یه ایراد بنی اسرائیلی میگیره و نهایتا شاید با اکراه حرفهات رو قبول کنه. چون یک آدم هوموفوب قبلا به این نتیجه رسیده که تو یک آدم ناپاک و بد هستی و به این راحتی ها حاضر نیست با تو به صحبت بشینه و حرفات رو گوش کنه. البته خیلی از دگرجنسگراها قلب پاک و فکر روشنی دارند و دربرخود منطقی با  موضوع های مختلف  چیزی کم ندارند.
۲/ هر چه قدر هم که تلاش کنی یک هموفوب  از عقاید پوچش برگرده باز یکی دیگه هست که باید همه ی پروسه ی اولی رو برای دومی پیاده کنی.
۳/ انگار توضیح دادن در مورد همجنس گرایی مثل یاد گرفتن زبان خارجی می مونه، اگر یه مدت بگذره و با فرد هوموفوب صحبت نکنی، همه ی چیزهای قبلی ای که گفتی از ذهنش پاک میشه، انگار که فـــرّاره!
۴/ سودجو کم نداریم که … دختره برای این که به پسره برسه چهل هزار تا دروغ در مورد گناه بودن و زشت بودن همجنسگرایی به پسر بدبخت که فکر می کنه همجنسگراست میگه، اونوقت من  هر چه قدر هم که فریاد بزنم که اشتباه می کنی و دلیل بیارم بی فایده است. پس بهتره بی خیال کسانی بشی که هنوز با گرایش خودشون مشکل دارند و به این ها میشه گفت هوموسکشوال های هوموفوب!

آخر سر هم با این همه هزینه کردن وقت و انرژی امکان این که هر بلایی به سرت بیاد هست.  تازه  دلت هم خوش است که روزی ایران خالی میشود از هوموفوب ها. می شود اما آن زمان که من  کچل گشته ام و شکمم تا روی پاهایم آمده است و عصا در دست در خیابان ها باقی عمرم را می گذارنم!
یک نوجوان شانزده ساله که تازه با خودش کناراومده، با یک آقای کمی تا قسمتی محترم آشنا میشه و این آقا اولین سکس رو به خوردش میده و این ها تکثیر می شن در جامعه، طوری که هر چه قدر همجنسگراها رشد می کنن هوموفوب ها هوموفوب تر می شن و از کسی که عمرش رو برای بهبود این وضع صرف کرده در بین دگرباشان نامی خوش و در بین  دگر جنسگراها گمنامی باقی خواهد ماند.
نهایتا اینکه  شخصی می ره و به نمایندگی از یک ملت میگه که ما اصلا همچین چیزی در کشورمان نداریم! بعد اونوقت در  نظام وظیفه فوج فوج معافیت همجنس خواهی میدن و این همجنس گرا از خانواده مطرود میشه که هیچ، در بین دوستان و محل کار هم اعتباری نخواهد داشت. میگی نه؟ بپرس!
حالا همه ی اینا به کنار، سوره ی لوط از قرآن شریفه هم به کنار، باید برای کافران،  منتقد قرآن بشی و برای مصلحان، مفــَسّر قرآن!  تنها چیزی که این وسط در نظر نمی گیرند اینه که با وجود همه ی این مشکلات، عقل ِ من ِ همجنس گرا پاره سنگ برنداشته  که بخواد این راه رو برای خودش انتخاب کنه. عزیزم انتخابی نیست ! فدات شم انتخابی نیست ! حالا با وجود همه این ممنوعیت ها و مشکلات ایران، بهتر نیست عوض این که وقتمون رو صرف ناله و نفرین کردن قومی کنیم که قرار نیست  به این زودی ها ما رو بفهمند، جلوی کور شدن استعداد های همجنس گراها رو بگیریم؟ به خداوند قسم! که یک نوجوانی که درگیر قبول گرایش خودش هست، خیلی بیشتر به کمک احتیاج داره تا کسی که غوطه وره در ذهن هوموفوب متلاطمش. چه تجاوز ها که در اثر بی خبری و بی اطلاع بودن نوجوانان صورت نمی گیره و چه فساد ها که پیش نمیاد.
به قول مولانا:
گر بگویم عقل ها را برکند /  ورنویسم بس قلم ها بشکند
حال من اکنون برون از گفتن است /  این که می بینی نه احوال من است

خلاصه  تا زمانی که دولت درهای گفتگو رو برای بحث های دگرباش ها بسته باشه، روز به روز این وضعیت بدتر میشه که بهتر نمیشه. تجاوز ها راه خودشو ادامه میده و فساد هم که سوار شده پیاده هم نمیشه و همواره در کنار نام همجنس گرایی، فساد  به صورت موازی در ذهن  کلی جامعه خوش می درخشه.
حالا برادر دگر جنس گرای من که نمیتونی گرایش منو قبول کنی، من وقتمو برای متقاعد کردن تو بذارم بهتره یا برای کسی که با دنیایی از مشکلات روبرو شده؟ برای کسی که به زودی گرایش جنسیش به خاطر نبود راهنما سایه میندازه روی زندگیش  و استعدادهای درونیش، کسی که میتونسته یه نوازنده ی خوب، یه دکتر خوب، یه  مهندس خوب، اصلا یه آدم خوب باشه؛ حالا به یه آدم منزوی، ضعیف و بی اعتماد به نفس تبدیل شده.
من تجاوز به نوجوانان همجنسگرا رو به سه دسته تقسیم کرده م. تجاوز های روشن و تاریک و خاکستری  سه دسته تجاوزی هستند که برای همجنس گراها در سن پایین به شدت اتفاق میوفته.  تجاوز روشن یعنی  چاقو بزارن زیر گلوت  و به زور بهت حمله ی جنسی کنن که من کم ندیدم ازین دسته افراد که بیشتراین نوع تجاوز ها به خاطر بی احتیاطی های خانواده پیش اومده. تجاوز تاریک یعنی  یه بچه ی هفت ساله ازین که به آلت تناسلی مرد دست بزنه لذت می بره، و این آقای مرد هم که نمیدونم میشه بهش نام انسان رو داد یا نه، مخالفتی با این موضوع نداره. این بچه مثل جوجه ایه که تازه سر از تخم درآورده و در آسمان رها میشه شاید اگر تا به زمین برسه  بتونه پروازو یاد بگیره اما همه مون می دونیم که متاسفانه نهایتا به زمین برخورد خواهد کرد. تجاوز حتما نباید از نوع هارد سکس باشه که، منحرف کردن یه فکر معصوم هم نوعی تجاوزه. واقعا چطور میتونه یه نفرآدم بالغ این قدر پست باشه که بخواد با یه بچه  یا نوجوان معاشقه کنه؟
تجاوز خاکستری هم تکرار خیانت در حق یک شخصه، خیانت به کسی که در اعمال و گفتارش صادقانه ترین شیوه رو در پیش گرفته و طبیعیه که یک نوجوان که هنوز وارد جامعه نشده به دلیل سادگی و صداقتش بهترین طعمه برای این نوع تجاوزه.

من میخوام بگم که همجنس گراها و کلا دگرباش ها با این سه نوع تجاوز روزانه تا دلتون بخواد دست و پنجه نرم میکنن. حرفم اینه که دگرباش ها حرف مارو بهتر میفهمند تا بقیه. پس در درجه ی اول باید ملاک رو اصلاح خودمون و رفتارخودمون بدونیم. هر کس باید از خودش شروع کنه و بقیه هم باید بهش کمک کنن.
من اگر بخوام منتظر روزی باشم که ایده آلم باشه، آن روز، روزی خواهد بود که دگرباش ها خودشون رو بشناسند و استعداد های خودشون رو پرورش بدن و همه به هم کمک کنن. نتیجه برام مهم نیست، همدلی و همکاری خیلی شیرین تره. در طولانی مدت میشه برای نتایج مورد نظر برنامه ریزی کرد اما لذت همدلی های بدون چشم داشت و صادقانه، چیز دیگری است که امکان آن در هر دوره ای پیش نمی آد.
والسلام

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر